زیر باران
یک شب آمد عاشقانه زیر باران گریه کرد
با دو چشم بی ترانه زیر باران گریه کرد
در عبور از خستگی بر شانه هایم سر گذاشت
کوچه کوچه خانه خانه زیر باران گریه کرد
پنجره آن شب نه تنها پا به پایش می گریست
ناودان هم غمگنانه زیر باران گریه کرد
شانه های خسته اش را نا جوانمردانه رعد
گاه می زد تا زیانه زیر باران گریه کرد
چشم سربی افق از بی سر انجامی ما
از کران تا بی کرانه زیر باران گریه کرد
روز های تلخ و بی برگی خود را تا سرود
تک درختی غمگنانه زیر باران گریه کرد
رفت اما چشم من در کوچه های خیس شهر
با خیالش جاودانه زیر باران گریه کرد
سروده :رضا عبداللهی
از آلبوم قصه گوی عشق
مدیر وبلاگ
بـــــــــــــــــــــــردبــــــار
نویسندگان وبلاگ
زمـــــــانـــــی
رفــــــــــیعـی
اســــــکندری