حماسه در تغزل
ای تو آن سر چشمه ی مردی ز آدم تا به خاتم
از تو جاری شد مروت در رگ غیرت به عالم
هفت دریا پیش تو ،هفتاد چشمه از بدایت
تا نهایت آبشاری ،از فراسو تا دمادم
آفرینش را دلیلی ،کوهمرد بی بدیلی
کعبه ی دل را خلیلی ،درد کامل را تو مرهم
عدل را سرمایه از تو ،فضل را ،هم پایه از تو
عاشقی را مایه از تو ،شد در این عالم فراهم
ای ولی الله اعظم مومن اول به عالم
شرم دارد ازتو «ابلیس »آن چنان که «ابن ملجم »
مرد عرفان ،مرد ایمان ،مرد میدان ،مرد تقوا
کوه حلم و روح صبر و عین صدق و نطق محکم
درک آن ذات گرامی در نگنجد در کلامم
ای حماسه در تغزل ای تو تقوای مجسم
کاش می شد آسمان ،اسم تو را در قاب می کرد
کی چنین فکری محال است ؟ای عدالت از تو ملهم
نا امیدی را امید ی ،بی پناهان را پناهی
درد مندان را دوایی ،مستمندان را شفا هم
زاهد و عابد مریدت ،عارف و عاشق محبت
پاکباز و راست قامت ،موسوی کف ،عیسوی دم
در رگ اندیشه ی هستی تو یی جاری همیشه
ختم شد این قصه با نام تو ای محبوب خاتم
«والسلام »
ف
مدیر وبلاگ
بـــــــــــــــــــــــردبــــــار
نویسندگان وبلاگ
زمـــــــانـــــی
رفــــــــــیعـی
اســــــکندری