تقدیم به استادان عزیزم : " استاد میر ابوطالب سلامت منش" و " استاد عباس رحمانی"
ای طایـر دشـت سـخن ، وی مرشـد پـیرانه تـن
از مـشـک آهـوی خـتن ، بر لوح دل نقـشی بـزن
ای ماه نور افـشان ره ، مقصـود هر مفلوس و شـه
افـسونگر رنـدان و گه ، افسـانـه ای چون تهـمتن
از دل سلامت می کنم ، جان را غلامت می کنـم
روشن ظـلامت می کـنم ، روشنـگـری بر راه مـن
چون سینه ات را سوختی، شمعی بجان افروختی
هم سرِّ عشـق آموختی ، هم روح بخشیدی بـه تن
در مجلس خط و قـلم ، رهـبان تویـی تا مـنزلـم
عالـم تـویی مـن غافـلم ، خـود از مراد خویشـتن
مـیرِ هنرمنـدان تـویی ، پـیرِ خـردمـندان تویـی
شیرِ همه میدان تویـی ، محـرم تویـی بر انجـمن
خطّت به دل ره یافته ، مـشقت چـراغی سـاخـته
تذهـیب دُرّی تـافـته ، بر زر نویـس ات از سـمن
از اُنـس و از وحـش قـلـم ، ابر غـباری شـد دلـم
خـفّی نـباشـد حاصـلـم ، بـر دل چلیـپایـی بـزن
ثلث جهان در دست تو، بشکسته خط پابسـت تو
ریحان و نَسخم مست تو ، فضلت فرای این سخن
از آسمـان لوحـی بسـاز، یَم را مُرَکَّب کـن بـه راز
نی را قلـم کن بَهر ناز ، مشق سیه بر شـب فـکن
از رهروان خط گمان ، تک خوشنویسی در جهـان
مستاصـلم در دل بـمان ، یا لـوح دل را درشـکن
در حلقه ی عرفان مگر ، مرشد تویی خون بر جگر
فاق قلم خون شد دگر ، خونابه شـد بر دل ثـمن
لطفی به قلب تیره کن، این حـلقه را زنجیـره کن
چـشم جـهان را خیـره کن ، با نـام اسـتاد وطـن
صـوفی مـریدانت نگر ، جـانت "سلامت" رهـگذر
در قلـب "رحمـانی" اگر ، الماسِ دل را بر مَـکَن
پیشاپیش روز 12 اردیبهشت را بر استادان ارجمندم که هنرم مدیون وجود انهاست تبریک میگویم
مدیر وبلاگ
بـــــــــــــــــــــــردبــــــار
نویسندگان وبلاگ
زمـــــــانـــــی
رفــــــــــیعـی
اســــــکندری