یادداشت های زیادی بین زمین و آسمان معلقند. از (سیمای مسیحایی 4) بگیر تا (حواریون شهید)ش. از (حافظه های دیواری 2) تا (حسینیه های شهر من). از (لاله به چهارده روایت) تا ....
گاهی نقص در عکس ها و طمع گرفتن عکس های بیشتر، گاهی وسواس در نوشتن و گاهی اصلا نداشتن فرصت قرار یک ماهه من با خودم را تا چند ماه عقب می اندازد. در این میان یکی از دوستان توصیه کرد که نمونه هایم را تک تک ارائه بدهم و دنبال سرجمع کردنش نباشم، به جایش زود به زود به روز کنم. و من هم که این روزها پیگیر قالب های دیگری از گلمیخ هستم و گمان می کنم این یادداشت های پراکنده جایی برای به هم پیوستن خواهند داشت، چنین می کنم تا ببینم روزگار چه بر سر گلمیخ خواهد آورد.
در کوچه های پشت باغ نادری سردری بود که برای رفع چشم زخم، زیبا ترین و صمیمی دستخط یک کاشی پز را در قالب آیه شریفه و إن یکاد پیش چشم عابرین به نمایش می گذاشت.
فرم عامیانه حروف در کنار هم خانواده ای دارای تفاهم را ایجاد کرده بود. بسیاری از ویژگی های خطوط عامیانه که در سایر نمونه ها مشاهده کرده بودم ، در این نمونه جمع بود. من به این کاشی زیاد نگاه کردم و برای امضای شخصی خودم هم از آن تاثیر گرفتم و شاید اگر این نمونه نبود، به این جمع بندی نمی رسیدم که حتما از خطوط عامیانه در امضا بهره ببرم. این حرف ها برای این بود که میزان علاقه و دین خودم را به این کاشی گفته باشم:
چند ماه بعد از عکاسی از این کاشی، وقتی دوباره برای احوالپرسی، به آن سری زدم دیدم با اسپری سیاه روی آن را کاملا پوشانده اند و البته بعد از چند هفته سردر و کاشی با هم خراب شدند.
کاشی بی ریایی که روزگاری اهل خانه ای را از چشم زخم در امان می داشت، خود از چشم زخم نوسازی ها در امان نماند. و من به این فکر می کنم که نگهداری از این نمونه های ناب چقدر برای صاحبان مناصب و کلید دارن مخازن زحمت و هزینه دارد؟
مدیر وبلاگ
بـــــــــــــــــــــــردبــــــار
نویسندگان وبلاگ
زمـــــــانـــــی
رفــــــــــیعـی
اســــــکندری